به طور کلی نقش همسر شایسته و فداکار در موفقیت و پیشرفت اهداف متعالی شوهر، غیر قابل انکار است.
همسر آیت الله کوهستانی را باید از زمره زنان و بانوان ایثارگری به شمار آورد که توانست با درک صحیح موقعیت آیت الله و اهداف بلند و حیات بخش وی نقش بسیار مفید و مهمی را ایفا کند و در واقع یکی از مهم ترین عوامل موفقیت مرحوم کوهستانی در تشکیل و ساماندهی حوزه و تعلیم و تربیت صدها عالم و دانشمند فداکاری و از خودگذشتگی های این همسر بزرگوار بود.
از جهت صفات روحی و فردی وی بانویی صالح و پاکدامن بود. قناعت و ساده زیستی، عشق و علاقه وصف ناپذیر به معظم له و درک مو قعیت اجتماعی و معنوی ایشان او را از دیگر زنان ممتاز ساخته بود. اهل ذکر و دعا بود. نماز را با طمأنینه و خضوع می خواند. در تمام دوران زندگی مشترک خود چه در مشکلات و ناملایمات و چه در آسایش و راحتی یار و یاور او و خود را شریک شوهر عالی قدرش می دانست.
کسانی که از گستردگی کار روزانه این بانوی پرکار با اطلاع بودند می دانند چه قدر در اداره مهمانان و مدیریت کارهای زیاد منزل مهارت داشت وی با شناخت عمیق به مقام و جایگاه والای ایشان هیچ گاه در کارش احساس خستگی نکرد و در راه تحکیم و تعالی آن حوزه پربرکت از هیچ کوششی دریغ نورزید.
فرزند ایشان می گوید :
مادرم برای من نقل کرد که: « در یکی از روزها که کارگران مشغول ساختن بنای مدرسه بودند یکی از فرزندانم سخت بیمار و در حال احتضار بود، من می بایست از یک طرف کارگران را پذیرایی و برای مهمان ها غذا تهیه نمایم و از طرف دیگر با پنبه لبان خشکیده فرزندم را با آب تر کنم تا او را از مرگ نجات دهم.
گر چه فرزند عزیزم با آن بیماری از دست رفت اما این گونه خود را تسلی می دادم که ادای وظیفه کردم و خوش حال بودم که من نیز در پایه ریزی و اساس این هدف بزرگ و مقدس سهمی دارم.»
این بانوی بزرگوار برای طلاب نوجوان همچون مادری دلسوز و مهربان بود، همه را فرزند خود می دانست، هر طلبه ای که احساس گرسنگی می کرد و در حجره خود چیزی نداشت و به این مادر مهربان مراجعه می کرد وی با محبت و خوش رویی از غذاهای منزل در اختیارش می گذاشت و او را نا امید برنمی گرداند.
یکی برای گرفتن نان می آمد و دیگری برای ترشی، یکی سبزی می خواست و دیگری سیر، یکی کدو می خواست و دیگری دوغ.
برای او تفاوتی نداشت که طلبه روستایی باشد یا شهری از طبقات محروم و فقیر باشد یا غنی و متمکن همه را یکسان می نگریست و به آنان علاقه داشت و همین محبت های بی دریغ مادرانه بود که طلاب او را چون مادر خویش می دانستند و وی را « ننه جان» صدا می کردند.
او هم از مهمان ها پذیرایی می کرد و هم سرپرست فرزندان بود و هم تسکین بخش خاطر طلاب جوان و هم نوازش گر دل های غم زده نوجوانان دور از وطن و مهجور از پدر و مادر بود.
او چنان مادر مهربانی بود که می گفت:
« روزی که برادر جوانم را از دست داده و تازه از سر مزارش با دلی اندوهناک و دیده ای اشکبار برمی گشتم و در غم جگرخراش برادرم در گوشه خانه اشک می ریختم سید عبدالکریم ( شهید هاشمی نژاد) آمد و گفت: استاد ما آقا سید خلیل ( آیة الله حاج سید خلیل محمدی بادابسری) کسالت دارد اگر برای او آش سوپ درست کنید برای حالش مناسب است ،با خوش رویی پذیرفتم و آش سوپ را بار گذاشتم گویی که من خواهر برادر مرده نیستم. »
از این جهت بود که شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد که خود نیز از محبت های آن مادر بهره مند گشته فرمود:
اگر ننه جان نبود، آقا نمی توانست این طور در کارشان موفق باشند و چنین حوزه با عظمتی را اداره کنند.
و نیز آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی بهشهری فرمود:
« نیمی از کارهای حوزه و کمک به ریاست دینی آیت الله بر دوش همسر وی بود. »
همسر آیت الله کوهستانی را باید از زمره زنان و بانوان ایثارگری به شمار آورد که توانست با درک صحیح موقعیت آیت الله و اهداف بلند و حیات بخش وی نقش بسیار مفید و مهمی را ایفا کند و در واقع یکی از مهم ترین عوامل موفقیت مرحوم کوهستانی در تشکیل و ساماندهی حوزه و تعلیم و تربیت صدها عالم و دانشمند فداکاری و از خودگذشتگی های این همسر بزرگوار بود.
از جهت صفات روحی و فردی وی بانویی صالح و پاکدامن بود. قناعت و ساده زیستی، عشق و علاقه وصف ناپذیر به معظم له و درک مو قعیت اجتماعی و معنوی ایشان او را از دیگر زنان ممتاز ساخته بود. اهل ذکر و دعا بود. نماز را با طمأنینه و خضوع می خواند. در تمام دوران زندگی مشترک خود چه در مشکلات و ناملایمات و چه در آسایش و راحتی یار و یاور او و خود را شریک شوهر عالی قدرش می دانست.
کسانی که از گستردگی کار روزانه این بانوی پرکار با اطلاع بودند می دانند چه قدر در اداره مهمانان و مدیریت کارهای زیاد منزل مهارت داشت وی با شناخت عمیق به مقام و جایگاه والای ایشان هیچ گاه در کارش احساس خستگی نکرد و در راه تحکیم و تعالی آن حوزه پربرکت از هیچ کوششی دریغ نورزید.
فرزند ایشان می گوید :
مادرم برای من نقل کرد که: « در یکی از روزها که کارگران مشغول ساختن بنای مدرسه بودند یکی از فرزندانم سخت بیمار و در حال احتضار بود، من می بایست از یک طرف کارگران را پذیرایی و برای مهمان ها غذا تهیه نمایم و از طرف دیگر با پنبه لبان خشکیده فرزندم را با آب تر کنم تا او را از مرگ نجات دهم.
گر چه فرزند عزیزم با آن بیماری از دست رفت اما این گونه خود را تسلی می دادم که ادای وظیفه کردم و خوش حال بودم که من نیز در پایه ریزی و اساس این هدف بزرگ و مقدس سهمی دارم.»
این بانوی بزرگوار برای طلاب نوجوان همچون مادری دلسوز و مهربان بود، همه را فرزند خود می دانست، هر طلبه ای که احساس گرسنگی می کرد و در حجره خود چیزی نداشت و به این مادر مهربان مراجعه می کرد وی با محبت و خوش رویی از غذاهای منزل در اختیارش می گذاشت و او را نا امید برنمی گرداند.
یکی برای گرفتن نان می آمد و دیگری برای ترشی، یکی سبزی می خواست و دیگری سیر، یکی کدو می خواست و دیگری دوغ.
برای او تفاوتی نداشت که طلبه روستایی باشد یا شهری از طبقات محروم و فقیر باشد یا غنی و متمکن همه را یکسان می نگریست و به آنان علاقه داشت و همین محبت های بی دریغ مادرانه بود که طلاب او را چون مادر خویش می دانستند و وی را « ننه جان» صدا می کردند.
او هم از مهمان ها پذیرایی می کرد و هم سرپرست فرزندان بود و هم تسکین بخش خاطر طلاب جوان و هم نوازش گر دل های غم زده نوجوانان دور از وطن و مهجور از پدر و مادر بود.
او چنان مادر مهربانی بود که می گفت:
« روزی که برادر جوانم را از دست داده و تازه از سر مزارش با دلی اندوهناک و دیده ای اشکبار برمی گشتم و در غم جگرخراش برادرم در گوشه خانه اشک می ریختم سید عبدالکریم ( شهید هاشمی نژاد) آمد و گفت: استاد ما آقا سید خلیل ( آیة الله حاج سید خلیل محمدی بادابسری) کسالت دارد اگر برای او آش سوپ درست کنید برای حالش مناسب است ،با خوش رویی پذیرفتم و آش سوپ را بار گذاشتم گویی که من خواهر برادر مرده نیستم. »
از این جهت بود که شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد که خود نیز از محبت های آن مادر بهره مند گشته فرمود:
اگر ننه جان نبود، آقا نمی توانست این طور در کارشان موفق باشند و چنین حوزه با عظمتی را اداره کنند.
و نیز آیت الله حاج شیخ محمد شاهرودی بهشهری فرمود:
« نیمی از کارهای حوزه و کمک به ریاست دینی آیت الله بر دوش همسر وی بود. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر