ابن ابى الحديد گويد: اما قوت و نيروى بدنى امام (عليه السلام ) به پايه اى است كه ضرب المثل شده است ؛ ابن قتيبه گويد: ((او با هيچ كس كشتى نگرفت مگر آنكه او را به خاك افكند)). و اوست كه در قلعه خيبر را از جا كند در صورتى كه گروهى از مردم جمع شدند تا آن را بركنند نتوانستند. و اوست كه بت هبل را كه از سنگى بزرگ تراشيده بودند از بالاى كعبه كند و بر زمين افكند. و اوست كه در ايام خلافت خود صخره بزرگى را كه روى چشمه اى قرار داشت و سپاهيان حضرتش نتوانستند آن را بردارند از جاى بركند و آب از زير آن بيرون جست .
علامه مجلسى رحمة الله گويد: ابوطالب به عادت عرب فرزندان و برادرزادگان خود را جمع مى كرد و به كشتى گرفتن وا مى داشت ، و على (عليه السلام ) با آنكه طفل بود آستين بالا مى زد و با برادران بزرگ و كوچك خود و عموزادگان بزرگ و كوچك خود كشتى مى گرفت و آنان را به خاك مى افكند و پدرش مى گفت : على ظهير و پيروز شد و او را ((ظهير)) ناميد. چون على (عليه السلام ) بزرگ شد با مرد قوى و نيرومند كشتى مى گرفت و او را زمين مى زد، و مرد تنومند و دراز قامت را با دست خود مى گرفت و به سوى خود مى كشيد و او را مى كشت ، و بسا كمر او را مى گرفت و به هوا بلند مى كرد، و بسا در پى اسب نر در حال دويدن مى دويد و او را باز مى گردانيد.
امام صادق (عليه السلام ) در حديثى فرمود: فاطمه بنت اسد - رضى الله عنها - (مادر اميرمؤمنان (عليه السلام )) گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولى آن را پاره كرد، سپس در دو قنداق و سه چهار و پنج و شش قنداق كه برخى از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره كرد، و گفت : مادر، دست مرا نبند كه من محتاجم هنگام ذكر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حركت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا كنم .
على (عليه السلام ) در گهواره بود و دستش بسته ، ناگاه مارى را ديد كه به سوى او در حركت است ، از جاى جنبيد و دست خود را از بند درآورد و گلوى مار را با پنجه خود فشرد به حدى كه پنجه اش در گلوى مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه كرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آنگاه مادرش گفت : تو به سان حيدره (شير ژيان ) هستى .
علامه در علم لغت ، ابن منظور، گويد: حيدره يعنى شير از هرى ، از ابوالعباس احمد بن يحيى نقل كرده است كه راويان اختلاف ندارند در اينكه اين ابيات از على بن ابى طالب (عليه السلام ) است :
انا الذى سمتنى امى حيدرة
كليث غابات غليظ القصرة
((اكيلكم بالسيف كيل السندرة ))
((من آنم كه مادرم حيدر ناميد، بسان شير قوى هيكل بيشه ، كه با شمشير مانند پيمانه اى بزرگ شما را پيمانه مى كنم (و گروه گروه شما را از زمين بر مى چينم )).
سندره به معناى جراءت آمده و رجل سندر يعنى مرد با جراءت ، و نيز به معناى پيمانه بزرگ است و حيدر يعنى شير. ابن اعرابى گفته : حيدره در ميان شيران مانند شاه در ميان مردم است . ابوالعباس گفته : به خاطر درشتى گردن و نيروى دستهايش شاه شيران است . و از همين ماده است غلام حادر يعنى جوان قوى هيكل زورمند، و ياء و هاء آن زايدند (و اصل آن ((حدر)) است ). اين برى اين رجز را چنين آورده :
اكيلكم بالسيف كيل السندرة
اضرب بالسيف رقاب الكفرة
((... با شمشير گردن كافران را مى زنم .))
ابن برى اضافه مى كند كه منظور اين سخن آن است كه مادرم مرا اسد (شير) ناميد و چون به جهت حفظ قافيه نمى توانست اسد بگويد لفظ حيدره را به كار برده است ، زيرا مادرش او را حيدره نناميد بلكه او را به نام پدر خودش ((اسد)) ناميد، زيرا او فاطمه بنت است ، و ابوطالب در هنگام ولادت و نامگذارى آن حضرت نبود، چون آمد نام اسد را نپسنديد و او را على ناميد. و چون على اين رجز را در جنگ خيبر خواند خود را به همان نامى كه مادرش بر او نهاده بود ناميد.
جابر انصارى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز خيبر پس از آنكه براى على (عليه السلام ) دعا كرد پرچم را به دست او داد، او با شتاب حركت كرد و يارانش هم مى گفتند: بشتاب ؛ او رفت تا به قلعه رسيد، در قلعه را از جا كند و به زمين افكند، آن گاه هفتاد نفر از ما جمع شديم و كوشيديم تا در را به جاى خود باز گردانيم .
وله يوم خيبر فتكات
كبرت منظرا على من راها
يوم قال النبى انى لاعطى
رايتى ليثها وحامى حماها
فاستطالت اءعناق كل فريق
ليروا اءى ماجد يعطاها
فدعا اءين وارث العلم و الحلم
مجير الاءيام من باءساها
اءين ذوالنجدة الذى لو دعته
فى الثريا مروعة لباها
فاءتاه الوصى اءرمد عين
فسقاهابريقه وشفاها
ومضى يطلب الصفوف فولت
عنه علما باءنه اءمضاها
ويرى مرحبا بكف اقتدار
اءقوياء الاءقدار من ضعفاها
علامه مجلسى رحمة الله گويد: ابوطالب به عادت عرب فرزندان و برادرزادگان خود را جمع مى كرد و به كشتى گرفتن وا مى داشت ، و على (عليه السلام ) با آنكه طفل بود آستين بالا مى زد و با برادران بزرگ و كوچك خود و عموزادگان بزرگ و كوچك خود كشتى مى گرفت و آنان را به خاك مى افكند و پدرش مى گفت : على ظهير و پيروز شد و او را ((ظهير)) ناميد. چون على (عليه السلام ) بزرگ شد با مرد قوى و نيرومند كشتى مى گرفت و او را زمين مى زد، و مرد تنومند و دراز قامت را با دست خود مى گرفت و به سوى خود مى كشيد و او را مى كشت ، و بسا كمر او را مى گرفت و به هوا بلند مى كرد، و بسا در پى اسب نر در حال دويدن مى دويد و او را باز مى گردانيد.
امام صادق (عليه السلام ) در حديثى فرمود: فاطمه بنت اسد - رضى الله عنها - (مادر اميرمؤمنان (عليه السلام )) گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولى آن را پاره كرد، سپس در دو قنداق و سه چهار و پنج و شش قنداق كه برخى از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره كرد، و گفت : مادر، دست مرا نبند كه من محتاجم هنگام ذكر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حركت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا كنم .
على (عليه السلام ) در گهواره بود و دستش بسته ، ناگاه مارى را ديد كه به سوى او در حركت است ، از جاى جنبيد و دست خود را از بند درآورد و گلوى مار را با پنجه خود فشرد به حدى كه پنجه اش در گلوى مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه كرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آنگاه مادرش گفت : تو به سان حيدره (شير ژيان ) هستى .
علامه در علم لغت ، ابن منظور، گويد: حيدره يعنى شير از هرى ، از ابوالعباس احمد بن يحيى نقل كرده است كه راويان اختلاف ندارند در اينكه اين ابيات از على بن ابى طالب (عليه السلام ) است :
انا الذى سمتنى امى حيدرة
كليث غابات غليظ القصرة
((اكيلكم بالسيف كيل السندرة ))
((من آنم كه مادرم حيدر ناميد، بسان شير قوى هيكل بيشه ، كه با شمشير مانند پيمانه اى بزرگ شما را پيمانه مى كنم (و گروه گروه شما را از زمين بر مى چينم )).
سندره به معناى جراءت آمده و رجل سندر يعنى مرد با جراءت ، و نيز به معناى پيمانه بزرگ است و حيدر يعنى شير. ابن اعرابى گفته : حيدره در ميان شيران مانند شاه در ميان مردم است . ابوالعباس گفته : به خاطر درشتى گردن و نيروى دستهايش شاه شيران است . و از همين ماده است غلام حادر يعنى جوان قوى هيكل زورمند، و ياء و هاء آن زايدند (و اصل آن ((حدر)) است ). اين برى اين رجز را چنين آورده :
اكيلكم بالسيف كيل السندرة
اضرب بالسيف رقاب الكفرة
((... با شمشير گردن كافران را مى زنم .))
ابن برى اضافه مى كند كه منظور اين سخن آن است كه مادرم مرا اسد (شير) ناميد و چون به جهت حفظ قافيه نمى توانست اسد بگويد لفظ حيدره را به كار برده است ، زيرا مادرش او را حيدره نناميد بلكه او را به نام پدر خودش ((اسد)) ناميد، زيرا او فاطمه بنت است ، و ابوطالب در هنگام ولادت و نامگذارى آن حضرت نبود، چون آمد نام اسد را نپسنديد و او را على ناميد. و چون على اين رجز را در جنگ خيبر خواند خود را به همان نامى كه مادرش بر او نهاده بود ناميد.
جابر انصارى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز خيبر پس از آنكه براى على (عليه السلام ) دعا كرد پرچم را به دست او داد، او با شتاب حركت كرد و يارانش هم مى گفتند: بشتاب ؛ او رفت تا به قلعه رسيد، در قلعه را از جا كند و به زمين افكند، آن گاه هفتاد نفر از ما جمع شديم و كوشيديم تا در را به جاى خود باز گردانيم .
وله يوم خيبر فتكات
كبرت منظرا على من راها
يوم قال النبى انى لاعطى
رايتى ليثها وحامى حماها
فاستطالت اءعناق كل فريق
ليروا اءى ماجد يعطاها
فدعا اءين وارث العلم و الحلم
مجير الاءيام من باءساها
اءين ذوالنجدة الذى لو دعته
فى الثريا مروعة لباها
فاءتاه الوصى اءرمد عين
فسقاهابريقه وشفاها
ومضى يطلب الصفوف فولت
عنه علما باءنه اءمضاها
ويرى مرحبا بكف اقتدار
اءقوياء الاءقدار من ضعفاها
ودحى بابها بقوة باءس
لو حمته الافلاك منه دحاها
عائذ للمؤ ملين مجيب
سامع ما تسر من نجواها
انما المصطفى مدينه علم
وهو الباب من اءتاه اءتاها
وهما مقلتا العوالم يسرا
ها على و اءحمد يمناها
((او (على (عليه السلام )) در روز خيبر دلاوريها از خود نشان داد كه در نظر بينندگان بسيار بزرگ آمد)).
((روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من پرچم خود را به شير اين امت و پاسدار آن خواهم سپرد)).
((گردن همه گروهها كشيده شد تا ببينند كه اين پرچم به كدام مرد بزرگوارى سپرده مى شود)).
((پيامبر صدا زد: كجاست وارث علم و حلم ، و آن كه در جنگها به فرياد مى رسد))؟
((كجاست آن دلاورى كه اگر در ثريا شخص بيمناكى از او كمك بخواهد به فرياد او مى رسد))؟
((در اين هنگام وصى آن حضرت در حالى كه درد چشم داشت پيش آمد و پيامبر آب دهان در جشم او انداخت و شفا يافت )).
((و او بر صفهاى دشمن تاخت و آنها گريختند، چرا كه مى دانستند او كارى ترين مرد جنگى است )).
((و با دست اقتدار خود به مرحب نشان داد كه بزرگترين قدرتمندان در برابر او ناتوانند)).
((و با نيروى هر چه تمام تر در قلعه را از جا كند كه اگر افلاك آسمانى در برابر او مقاومت مى كردند همه را با خاك يكسان مى نمود)).
((او پناه دهنده آرزومندان و اجابت كننده آنهاست و رازهاى نهانى آنها را مى شنود)).
((بى شك مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم شهر علم است و او در آن شهر است كه هر كه از آن در وارد شود به شهر رسد)).
((و هر دو ديدگان همه عوالمند، على (عليه السلام ) دست چپ و احمد صلى الله عليه و آله و سلم دست راست آنهاست )).
لو حمته الافلاك منه دحاها
عائذ للمؤ ملين مجيب
سامع ما تسر من نجواها
انما المصطفى مدينه علم
وهو الباب من اءتاه اءتاها
وهما مقلتا العوالم يسرا
ها على و اءحمد يمناها
((او (على (عليه السلام )) در روز خيبر دلاوريها از خود نشان داد كه در نظر بينندگان بسيار بزرگ آمد)).
((روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من پرچم خود را به شير اين امت و پاسدار آن خواهم سپرد)).
((گردن همه گروهها كشيده شد تا ببينند كه اين پرچم به كدام مرد بزرگوارى سپرده مى شود)).
((پيامبر صدا زد: كجاست وارث علم و حلم ، و آن كه در جنگها به فرياد مى رسد))؟
((كجاست آن دلاورى كه اگر در ثريا شخص بيمناكى از او كمك بخواهد به فرياد او مى رسد))؟
((در اين هنگام وصى آن حضرت در حالى كه درد چشم داشت پيش آمد و پيامبر آب دهان در جشم او انداخت و شفا يافت )).
((و او بر صفهاى دشمن تاخت و آنها گريختند، چرا كه مى دانستند او كارى ترين مرد جنگى است )).
((و با دست اقتدار خود به مرحب نشان داد كه بزرگترين قدرتمندان در برابر او ناتوانند)).
((و با نيروى هر چه تمام تر در قلعه را از جا كند كه اگر افلاك آسمانى در برابر او مقاومت مى كردند همه را با خاك يكسان مى نمود)).
((او پناه دهنده آرزومندان و اجابت كننده آنهاست و رازهاى نهانى آنها را مى شنود)).
((بى شك مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم شهر علم است و او در آن شهر است كه هر كه از آن در وارد شود به شهر رسد)).
((و هر دو ديدگان همه عوالمند، على (عليه السلام ) دست چپ و احمد صلى الله عليه و آله و سلم دست راست آنهاست )).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر