پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد به هيبت اسرافيل ، رتبه ميكائيل ، جلالت جبرئيل ، سازگارى آدم ، خداترسى نوح ، دوستى ابراهيم ، اندوه يعقوب ، جمال يوسف ، مناجات موسى ، صبر ايوب ، زهد يحيى ، سنت يونس ، پرهيز عيسى و حب و خوى محمد بنگرد، بايد به على بنگرد، بايد به على بنگرد كه نود خصلت از خصلتهاى انبيا در اوست و همه را خداوند در او جمع كرده و براى احدى غير او جمع نكرده است .
علامه شيخ عبدالرحمن صفورى شافعى گويد: آن حضرت ميان قامت بود، چشمانى سياه و درشت و روى زيبايى چون ماه شب چهارده و شكمى بزرگ داشت كه بالاى آن گنجينه علم و زير آن جاى غذا بود، محاسن شريفش پرپشت ، موى سرش كم پشت ، گردنش چون تنگ سيم فام بود؛ خداوند از او و مادرش و برادرانش جعفر و عقيل و عموهايش حمزه و عباس خشنود باد.
ابن منظور گويد: در حديث ابن عباس رحمة الله آمده كه : على ، اميرمؤمنان ، به ماه تابان و شير دمان و نهر خروشان و فصل نوبهار مى ماند؛ نور و پرتوش به ماه ، شجاعت و دلاوريش به شير، جود و سخايش به نهر، و خرمى و حيائش به نوبهار مانند بود.
و نيز گويد: در حديث ابن عباس رحمة الله آمده : من زيباتر از شرصه على (عليه السلام ) نديدم . شرصه يا شرصه ريختن موى دو طرف پيشانى از جلو سر است .
علامه محمد بن طلحه شافعى گويد: آن حضرت سبزه و گندمگون ، درشت چشم و ميان قامت بود، شكمى بزرگ و محاسنى بلند و پرپشت داشت ، موى جلو سرش ريخته بود و موهاى سر و صورتش سپيد گشته بود، هيچ يك از عالمان او را به خضاب كردن توصيف ننموده جز سودة بن حنظله كه گفته است : من على را ديدم كه موى صورتش رنگين بود، و غير او چنين نقل نكرده است ، شايد آن حضرت خضاب مى كرده ، سپس آن را ترك كرده است .
خبرگزاران گفته ، بينندگان ديده ، در كتابهاى نويسندگان نوشته و بر زبان گويندگان جارى است كه از صفات ويژه آن حضرت كه به قامت او راست آمده ((الانزع البطين )) است تا آنجا كه به صورت نام خاص حضرتش درآمده است .
و از جمله چيزهايى كه در معناى اين دو صفت گوشها را مى نوازد و براى شنونده لذيذتر از غذاى مطبوع براى گرسنه به جان آمده و امنيت براى دل هراسان است آن كه : آن حضرت چون تحت تربيت مستقيم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار داشت و از راه و روش او پيروى مى نمود و شبانه روز گوش به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و جامه پيروى او را به تن داشت و همه كوشش و توجه خود را در پيروى آن حضرت به كار مى برد و خلاصه بنا به گفته ((هر كسى را از رفيقش بشناس )) آيينه تمام نماى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، خداوند او را جانى پاكيزه بخشيد كه از انوار منتشر در آفاق نبوت در او تابيد و با صفايى كه داشت صورت همه خويهاى پسنديده و كرامتهاى اخلاقى را در خود منعكس كرد، و با داشتن نورى چنين از نزديك شدن به كدورت كفر و ناخالصى و ستيز نفاق پاك ماند، و بدان پاكيزگى از ظلمات شرك و آلودگيهاى دروغ و افترا به كلى جدا افتاد، و از همين رو نخستين كس از مردان بود كه بى ترديد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد، و عشق به شكستن بتها و مجسمه ها و پاك كردن مسجد الحرام از بتها و خدايان باطل و نمودهاى شك و گمراهى در او جان گرفت (و از همين رو او را ((انزع )) يعنى بركنده از شرك خواندند)...
و به جهت همراهى مداوم با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خداوند پيوسته بر علم او مى افزود تا آنجا كه - به نقل ترمذى در كتاب صحيح خود - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حق او فرمود: من شهر علمم و على دروازه آن است . و آن حضرت با علم سرشار خود قضاياى سخت و وقايع مشكل و احكام پيچيده را حل و فصل مى نمود.
در هر علمى اثرى از او به چشم مى خورد و در هر حكمتى كه خداوند به او بخشيده بود به ديده همگان آمد او را بطين خواندند، زيرا بطين به كسى مى گويند كه شكمى بزرگ و پر داشته باشد، و چون درون آن حضرت سرشار از علم و حكمت بود و انواع و اقسام علم و حكمت حكم غذاى او را داشت به اين اعتبار او را بطين يعنى سرشار از علم و حكمت خواندند، مانند كسى كه شكمش از غذاى جسمانى پر است او را بطين گويند.
آرى اين نام براى حضرتش بدين اعتبار است و اين همان معنايى است كه راويان رهبر و ره يافته به زبان قلم نويسندگان اهدا نموده اند...
علامه شيخ عبدالرحمن صفورى شافعى گويد: آن حضرت ميان قامت بود، چشمانى سياه و درشت و روى زيبايى چون ماه شب چهارده و شكمى بزرگ داشت كه بالاى آن گنجينه علم و زير آن جاى غذا بود، محاسن شريفش پرپشت ، موى سرش كم پشت ، گردنش چون تنگ سيم فام بود؛ خداوند از او و مادرش و برادرانش جعفر و عقيل و عموهايش حمزه و عباس خشنود باد.
ابن منظور گويد: در حديث ابن عباس رحمة الله آمده كه : على ، اميرمؤمنان ، به ماه تابان و شير دمان و نهر خروشان و فصل نوبهار مى ماند؛ نور و پرتوش به ماه ، شجاعت و دلاوريش به شير، جود و سخايش به نهر، و خرمى و حيائش به نوبهار مانند بود.
و نيز گويد: در حديث ابن عباس رحمة الله آمده : من زيباتر از شرصه على (عليه السلام ) نديدم . شرصه يا شرصه ريختن موى دو طرف پيشانى از جلو سر است .
علامه محمد بن طلحه شافعى گويد: آن حضرت سبزه و گندمگون ، درشت چشم و ميان قامت بود، شكمى بزرگ و محاسنى بلند و پرپشت داشت ، موى جلو سرش ريخته بود و موهاى سر و صورتش سپيد گشته بود، هيچ يك از عالمان او را به خضاب كردن توصيف ننموده جز سودة بن حنظله كه گفته است : من على را ديدم كه موى صورتش رنگين بود، و غير او چنين نقل نكرده است ، شايد آن حضرت خضاب مى كرده ، سپس آن را ترك كرده است .
خبرگزاران گفته ، بينندگان ديده ، در كتابهاى نويسندگان نوشته و بر زبان گويندگان جارى است كه از صفات ويژه آن حضرت كه به قامت او راست آمده ((الانزع البطين )) است تا آنجا كه به صورت نام خاص حضرتش درآمده است .
و از جمله چيزهايى كه در معناى اين دو صفت گوشها را مى نوازد و براى شنونده لذيذتر از غذاى مطبوع براى گرسنه به جان آمده و امنيت براى دل هراسان است آن كه : آن حضرت چون تحت تربيت مستقيم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار داشت و از راه و روش او پيروى مى نمود و شبانه روز گوش به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و جامه پيروى او را به تن داشت و همه كوشش و توجه خود را در پيروى آن حضرت به كار مى برد و خلاصه بنا به گفته ((هر كسى را از رفيقش بشناس )) آيينه تمام نماى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، خداوند او را جانى پاكيزه بخشيد كه از انوار منتشر در آفاق نبوت در او تابيد و با صفايى كه داشت صورت همه خويهاى پسنديده و كرامتهاى اخلاقى را در خود منعكس كرد، و با داشتن نورى چنين از نزديك شدن به كدورت كفر و ناخالصى و ستيز نفاق پاك ماند، و بدان پاكيزگى از ظلمات شرك و آلودگيهاى دروغ و افترا به كلى جدا افتاد، و از همين رو نخستين كس از مردان بود كه بى ترديد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد، و عشق به شكستن بتها و مجسمه ها و پاك كردن مسجد الحرام از بتها و خدايان باطل و نمودهاى شك و گمراهى در او جان گرفت (و از همين رو او را ((انزع )) يعنى بركنده از شرك خواندند)...
و به جهت همراهى مداوم با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خداوند پيوسته بر علم او مى افزود تا آنجا كه - به نقل ترمذى در كتاب صحيح خود - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حق او فرمود: من شهر علمم و على دروازه آن است . و آن حضرت با علم سرشار خود قضاياى سخت و وقايع مشكل و احكام پيچيده را حل و فصل مى نمود.
در هر علمى اثرى از او به چشم مى خورد و در هر حكمتى كه خداوند به او بخشيده بود به ديده همگان آمد او را بطين خواندند، زيرا بطين به كسى مى گويند كه شكمى بزرگ و پر داشته باشد، و چون درون آن حضرت سرشار از علم و حكمت بود و انواع و اقسام علم و حكمت حكم غذاى او را داشت به اين اعتبار او را بطين يعنى سرشار از علم و حكمت خواندند، مانند كسى كه شكمش از غذاى جسمانى پر است او را بطين گويند.
آرى اين نام براى حضرتش بدين اعتبار است و اين همان معنايى است كه راويان رهبر و ره يافته به زبان قلم نويسندگان اهدا نموده اند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر