آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:
روش اجتهادی آن بزرگوار، وضعیت جدید و تحول عجیبی را در طریقه استنباط احکام، در حوزه های علمیه نجف و قم، ایجاد کرد. در گذشته، بیشتر آقایان، در مباحث و استنباط خود، بیش تر به « وسائل الشیعه » مراجعه می کردند و کم تر به سراغ احادیث و اصول اولیه می رفتند.
چه بسا که به همان نص احادیث در کتابهای فقهی اکتفا می شد. دیگر این که: سیر اقوال در مسأله، مخصوصاً، اقوال قدما، مورد تتبع کافی قرار نمی گرفت و به نقل دیگران اکتفا می گردید.
آیت الله بروجردی، دقیقاً سیر اقوال را، مخصوصاً اقوال قدما را، بررسی می کردند. در این اواخر، تا آن جا که من اطلاع دارم، مراجعه به کتابهای فقهی قدما، مثل: جوامع الفقهیه و غیره، کم تر متداول بود. بسیاری از بزرگان، در نقل اقوال قدما، به نقل صاحب جواهر و کتابهای متأخرین اکتفا می کردند. با توجه آن مرحوم، موضوع مراجعه به کتابهای قدما، مطرح و احیا شد. جوامع الفقهیه، مفتاح الکرامه و ... چون مجمع اقوال قدما بود، به برکت شیوه ایشان در حوزه های علمیه رایج گردید.
آن بزرگوار به مصادر اولیه، رجوع نموده و شاگردان خود را به مراجعه به آنها، ترغیب می کرد.
ایشان در رجال هم، صرفاً، به دیدن یک کتاب رجالی و تکیه به قضاوت آن در صحت و ضعف روایت، اکتفا نمی کردند، بلکه خود، مجتهدانه، وضعیت هر راوی را بررسی دقیق می کردند.
خلاصه: فقه ایشان، علاوه بر این که بسیار محکم و اطمینان آور بود، طلبه را نیز به سرعت فقیه و صاحب نظر می کرد.
آیت الله سید مرتضی مبرقعی (فقیه) نقل می کنند:
درس آیت الله بروجردی، به قول خودش، بیاضچه ای نبود؛ یعنی چنین نبود که تقریرات اساتید را از بر کرده باشد و بر شاگردان القاء کند، درسی تحقیقی بود. تا حقیقت مطلب را نمی فهمید و به شاگردان نمی فهماند، رد نمی شد.
در فهم حقایق و بیان آنها مردی فوق العاده بود. من کسی را مثل ایشان آن چنان مسلط بر منابع و مسائل اسلام ندیدم. در فقه و اصول، متبحر و کم نظیر بود.
حجت الاسلام عراقی می گوید:
اگر یک راوی(مثلاً محمد بن مسلم) از دو معصوم(ع) حدیث روایت می کرده، آن روایت را یکی محسوب می کردند و یا دو راوی (مثلاً محمد بن مسلم و زراره) یک روایت را از امام صادق(ع) نقل می کردند، آن را یک روایت به حساب می آوردند.
می گفتند، بعید است که امام در دو مجلس، دوبار این مطلب را فرموده باشند، بلکه یک مرتبه در یک مجلس فرموده اند و هر دو راوی در آن مجلس حضور داشته اند، و آن را روایت کرده اند. در باب فهم معنای حدیث نیز، روش مخصوص به خود داشتند. روایات را ناظر بر مسائل و انظار مطرح شده در زمان صدور آن می دانستند.
در نتیجه، برای فهم درست حدیث، شناخت فتاوای عامه را در آن زمان، بویژه فتاوایی که شهرت داشته و مردم از آن پیروی می کرده اند، لازم می دانستند و اعتقاد داشتند که: احادیث و فقه قدمای ما، ناظر به فقه و انظار اهل سنت و عامه بوده است.
این شیوه درسی، تا آن روز، بین فقهاء و مراجع بزرگ معمول نبوده است و برای طلاب و فضلا، جاذبه خاصی داشت.
روش اجتهادی آن بزرگوار، وضعیت جدید و تحول عجیبی را در طریقه استنباط احکام، در حوزه های علمیه نجف و قم، ایجاد کرد. در گذشته، بیشتر آقایان، در مباحث و استنباط خود، بیش تر به « وسائل الشیعه » مراجعه می کردند و کم تر به سراغ احادیث و اصول اولیه می رفتند.
چه بسا که به همان نص احادیث در کتابهای فقهی اکتفا می شد. دیگر این که: سیر اقوال در مسأله، مخصوصاً، اقوال قدما، مورد تتبع کافی قرار نمی گرفت و به نقل دیگران اکتفا می گردید.
آیت الله بروجردی، دقیقاً سیر اقوال را، مخصوصاً اقوال قدما را، بررسی می کردند. در این اواخر، تا آن جا که من اطلاع دارم، مراجعه به کتابهای فقهی قدما، مثل: جوامع الفقهیه و غیره، کم تر متداول بود. بسیاری از بزرگان، در نقل اقوال قدما، به نقل صاحب جواهر و کتابهای متأخرین اکتفا می کردند. با توجه آن مرحوم، موضوع مراجعه به کتابهای قدما، مطرح و احیا شد. جوامع الفقهیه، مفتاح الکرامه و ... چون مجمع اقوال قدما بود، به برکت شیوه ایشان در حوزه های علمیه رایج گردید.
آن بزرگوار به مصادر اولیه، رجوع نموده و شاگردان خود را به مراجعه به آنها، ترغیب می کرد.
ایشان در رجال هم، صرفاً، به دیدن یک کتاب رجالی و تکیه به قضاوت آن در صحت و ضعف روایت، اکتفا نمی کردند، بلکه خود، مجتهدانه، وضعیت هر راوی را بررسی دقیق می کردند.
خلاصه: فقه ایشان، علاوه بر این که بسیار محکم و اطمینان آور بود، طلبه را نیز به سرعت فقیه و صاحب نظر می کرد.
آیت الله سید مرتضی مبرقعی (فقیه) نقل می کنند:
درس آیت الله بروجردی، به قول خودش، بیاضچه ای نبود؛ یعنی چنین نبود که تقریرات اساتید را از بر کرده باشد و بر شاگردان القاء کند، درسی تحقیقی بود. تا حقیقت مطلب را نمی فهمید و به شاگردان نمی فهماند، رد نمی شد.
در فهم حقایق و بیان آنها مردی فوق العاده بود. من کسی را مثل ایشان آن چنان مسلط بر منابع و مسائل اسلام ندیدم. در فقه و اصول، متبحر و کم نظیر بود.
حجت الاسلام عراقی می گوید:
اگر یک راوی(مثلاً محمد بن مسلم) از دو معصوم(ع) حدیث روایت می کرده، آن روایت را یکی محسوب می کردند و یا دو راوی (مثلاً محمد بن مسلم و زراره) یک روایت را از امام صادق(ع) نقل می کردند، آن را یک روایت به حساب می آوردند.
می گفتند، بعید است که امام در دو مجلس، دوبار این مطلب را فرموده باشند، بلکه یک مرتبه در یک مجلس فرموده اند و هر دو راوی در آن مجلس حضور داشته اند، و آن را روایت کرده اند. در باب فهم معنای حدیث نیز، روش مخصوص به خود داشتند. روایات را ناظر بر مسائل و انظار مطرح شده در زمان صدور آن می دانستند.
در نتیجه، برای فهم درست حدیث، شناخت فتاوای عامه را در آن زمان، بویژه فتاوایی که شهرت داشته و مردم از آن پیروی می کرده اند، لازم می دانستند و اعتقاد داشتند که: احادیث و فقه قدمای ما، ناظر به فقه و انظار اهل سنت و عامه بوده است.
این شیوه درسی، تا آن روز، بین فقهاء و مراجع بزرگ معمول نبوده است و برای طلاب و فضلا، جاذبه خاصی داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر